چندین و چندبار گفتهایم که زبان و گویش فارسى این روزها در مرحلهاى قرار گرفته که نسبت به گذشته نیازمند بازبینى مجدد است و بارها بارها به صورت نوشتار تحقیقى و نوشتهایم که زبان فارسى و گویش آن در این حرکت پرکش و قوس روزگار از هر طرف و جانبى به صورت مخفى و گاه آشکار تهدید جدى مىشود. حال این گفتن و نوشتنهاى از سر عشق و ارادت به زبان مادرى چه میزان مثمرثمر است و آیا در نگهدارى زبان فارسى با این بیان شیرین ملتى همیشه سرافراز چه مقدار اثر گذار است، بحثى است دیگر، اما به عنوان یک دبیر و معلم ادبیات فارسى برخود وظیفه مىدانیم که راجع به این مسئله سخن بگوییم. باشد که به این زبان خدمتى کرده باشیم.
بدون شک این روزها پاسداشت و نگهبانى کردن از زبان و گویش فارسى از اهم واجبات است؛ چرا که از یک طرف این زبان گویش ملى و معیار این سرزمین هفتاد میلیون نفرى است و جزو هویت آنان به حساب مىآید.
پس به خطر افتادن آن به منزله به خطر افتادن هویت ملى یک ملت با پیشینه چندین هزار ساله است. از آن طرف هم به خاطر در محاصره افتادن این زبان از جانب زبانها و گویشهاى بیگانه و مختلف که برخى از آنها در تضاد با این زبان هستند، چه بسا ممکن است رفته رفته این زبان شیرین و گفتار نیکوى آن ذات و اصل ناب و اصیل خویشتن را از دست بدهد. آن وقت است که هیچ چاره و درمانى پاسخگو نخواهد بود. در چرخه زبان و زبانشناسى حرف و حدیث بسیار است. بسیارى عقیده دارند که نباید نسبت به زبان و گویش توده مردم حساسیت زیادى از خود نشان داد؛ چرا که زبان نزد عموم مردم یک وسیله ارتباطى است و مردمان هر دورهاى بنابر نیاز خود و همچنین شرایط روز و پیش آمده از آن استفاده مىکنند. پس اینکه این زبان در طول تاریخ و با گذشت چند سال اندک از تاریخ، دچار تغییر و تحول اساسى شود، جاى هیچگونه نگرانى ندارد. زیرا زبان سیال است و از شکلى به شکل دیگر در مىآید. فىالمثل در شهر تهران زبان و گویش فارسى امروز نسبت به زبان و گویش فارسى صدسال پیش تغییرات بسیار عمدهاى داشته است. پس با درنظر گرفتن این قاعده تغییر و دگرگونى زبان امرى حساس و نگران کننده نیست که بتواند هر کس را نگران و آشفته کند.
خود مانیم، آیا مىتوان این استدلالهاى ساده و پیش پا افتاده برخى از زبانشناسان مدعى را قبول کرد؟
آیا آوردن این استدلالها بدان معنا نیست که باید دست روى دست گذاشت و شاهد زوال و نابودى روز افزون زبان فارسى بود؟ آیا این مسئله را باید به خود قبولاند که از بین رفتن و یا نه، تغییر و تحول اساسى زبان و گویش یک ملت؛ آنهم در سطح کلان یک امر ساده و عادى است و جاى هیچگونه نگرانى
و دل مشغولى ندارد؟
کافى است، ما نیم نگاهى به کشورهایى دیگر بیندازیم. به وضوح خواهیم دید که در اغلب کشورها حرکت نوینى آغاز شده؛ یعنى این روزها با چنگ و دندان از زبان و گویش ملى خود مراقبت مىکنند. چون عصر امروز، عصر ارتباطات سریع فرهنگها و زبانهاى گوناگون است و چه بسا در مجموعه این ارتباطات تند و شتاب زده اولین چیزى که دستخوش حوادث ناگوار مىشود، زبان و گویش عمومى است. پس این جاى تعجب بسیار و شگفتى ندارد که کودکان یا نوجوانان ما در گویش روزمره خود بسیار اتفاق مىافتد از واژگان بیگانه و حتى مشکل استفاده مىکنند. حال با این اوصاف و در این راستا پرداختن به زبان و گویش ملى و حراست از آن از حساسیت خاصى برخوردار است.
با توجه به آنچه عنوان شد این نتیجه برایمان به دست مىآید که ما متاسفانه آن طور که باید و شاید نسبت به زبان و گویش عمومى خودمان توجه خاص و گستردهاى نداشتهایم. دربسیارى از مواقع این اشتباهات به سهو است نه به عمد.
چنانچه در این میان اگر به سراغ رسانهاى چون رادیو وتلویزیون برویم، مشاهده مىکنیم که این رسانه ملى و همگانى گاهى اوقات در اجراى رسالت خود در پاسداشت زبان آنچنان کارهاى کارشناسى شدهاى انجام نمىدهد و همین مسئله باعث مىشود که به مرور، زبان و گویش فارسى دچار تغییرات اساسى و گاه ناراحت کنندهاى شود که جبران کردن آن وقت بسیــــــارى مىطلبد. به عنوان مثال گاهى اوقات در برخى فیلمها وسریالها از گویش ها و تکیه کلامهایى استفاده مىشود که این گویش را باید جزء گویش “لمپنیسم” و یا حتى گویش خاص”زندان” به حساب آورد و جالب آنکه این تکیه کلامها دربسیارى موارد مدتى تکیه کلام کودکان ونوجوانان مىشود. البته گاهى هم سازندگان این فیلمها و سریالها و به نگارش درآورنده دیالوگ این برنامهها براى اثبات درست بودن کار خود از عناوینى چون ضرورت ایجاد حس، نیاز به فضاسازی، شخصیتپردازى و... استفاده مىکنند که الحق در بسیارى موارد حق با آنهاست.چنانچه به قول یکى از دوستان یک آدم زندانى با چند فقره قتل و سرقت هیچ وقت نمىآید به صورت کتابى و لفظ قلم صحبت کند و اگر چنین کند، کل مجموعه به صورت تصنعى و حتى ممکن است خندهدار دربیاید.
حق با آنها است؛ یعنى در میان دو متضاد قرار مىگیرند، یکى اینکه باید از زبان و گویش فارسى نگهدارى کنند و از طرفى هم باید به وسیله دیالوگ لمپنیسم وشخصیتپردازى مناسب بتوانند با مخاطب و بیننده خود ارتباط کلامى برقرار نمایند.
براى رفع این مشکل مىتوان یک راه حل کلى رابیان کرد و آن هم این است که بهتر است ادبیات و گویش معیار فارسى از دل این نوشتار به تصویر کشیده شده، به میان مردم بیاید. از آنها تاثیر بگیرد و این یک گویش جدید همراه با متدهاى ملى را در خود پرورش بدهد؛ درست همان کارى که ادبیات دوره مشروطه کرد؛ یعنى به جاى آنکه این نوع ادبیات منتظر و دست بسته بنشیند و درانتظار اثرگذارى توده مردم باشد، خودش به میان مردم آمد. از آنها تاثیرات مطلوب را گرفت و این گونه بهترین نوع ادبیات را براى همگان ارائه کرد.
به هرحال زبان وگویش فارسى جزو لاینفک هویت این ملت است و پاسداشت و نگهدارى از آن از اهم ضروریات است. پس همه ما در هر پست و هر کارى که هستیم باید دست در دست هم بدهیم و از زبان مادرىمان مراقبت نمائیم.
زیرا اگر خداى ناکرده زبان و گویش فارسى را از دست بدهیم، فرهنگمان را از دست خواهیم داد.
بازدید دیروز: 0
کل بازدید :9236

مدتی است در رادیو تهران و رادیو گفتگو و روزنامه رسالت مطلب می نویسم. حالا هم این جا را محل مناسبی برای تبادل افکار و مطالب ادبی و هنری یافته ام. امید که موفق باشم. یاحق
