چندین و چندبار گفتهایم که زبان و گویش فارسى این روزها در مرحلهاى قرار گرفته که نسبت به گذشته نیازمند بازبینى مجدد است و بارها بارها به صورت نوشتار تحقیقى و نوشتهایم که زبان فارسى و گویش آن در این حرکت پرکش و قوس روزگار از هر طرف و جانبى به صورت مخفى و گاه آشکار تهدید جدى مىشود. حال این گفتن و نوشتنهاى از سر عشق و ارادت به زبان مادرى چه میزان مثمرثمر است و آیا در نگهدارى زبان فارسى با این بیان شیرین ملتى همیشه سرافراز چه مقدار اثر گذار است، بحثى است دیگر، اما به عنوان یک دبیر و معلم ادبیات فارسى برخود وظیفه مىدانیم که راجع به این مسئله سخن بگوییم. باشد که به این زبان خدمتى کرده باشیم.
بدون شک این روزها پاسداشت و نگهبانى کردن از زبان و گویش فارسى از اهم واجبات است؛ چرا که از یک طرف این زبان گویش ملى و معیار این سرزمین هفتاد میلیون نفرى است و جزو هویت آنان به حساب مىآید.
پس به خطر افتادن آن به منزله به خطر افتادن هویت ملى یک ملت با پیشینه چندین هزار ساله است. از آن طرف هم به خاطر در محاصره افتادن این زبان از جانب زبانها و گویشهاى بیگانه و مختلف که برخى از آنها در تضاد با این زبان هستند، چه بسا ممکن است رفته رفته این زبان شیرین و گفتار نیکوى آن ذات و اصل ناب و اصیل خویشتن را از دست بدهد. آن وقت است که هیچ چاره و درمانى پاسخگو نخواهد بود. در چرخه زبان و زبانشناسى حرف و حدیث بسیار است. بسیارى عقیده دارند که نباید نسبت به زبان و گویش توده مردم حساسیت زیادى از خود نشان داد؛ چرا که زبان نزد عموم مردم یک وسیله ارتباطى است و مردمان هر دورهاى بنابر نیاز خود و همچنین شرایط روز و پیش آمده از آن استفاده مىکنند. پس اینکه این زبان در طول تاریخ و با گذشت چند سال اندک از تاریخ، دچار تغییر و تحول اساسى شود، جاى هیچگونه نگرانى ندارد. زیرا زبان سیال است و از شکلى به شکل دیگر در مىآید. فىالمثل در شهر تهران زبان و گویش فارسى امروز نسبت به زبان و گویش فارسى صدسال پیش تغییرات بسیار عمدهاى داشته است. پس با درنظر گرفتن این قاعده تغییر و دگرگونى زبان امرى حساس و نگران کننده نیست که بتواند هر کس را نگران و آشفته کند.
خود مانیم، آیا مىتوان این استدلالهاى ساده و پیش پا افتاده برخى از زبانشناسان مدعى را قبول کرد؟
آیا آوردن این استدلالها بدان معنا نیست که باید دست روى دست گذاشت و شاهد زوال و نابودى روز افزون زبان فارسى بود؟ آیا این مسئله را باید به خود قبولاند که از بین رفتن و یا نه، تغییر و تحول اساسى زبان و گویش یک ملت؛ آنهم در سطح کلان یک امر ساده و عادى است و جاى هیچگونه نگرانى
و دل مشغولى ندارد؟
کافى است، ما نیم نگاهى به کشورهایى دیگر بیندازیم. به وضوح خواهیم دید که در اغلب کشورها حرکت نوینى آغاز شده؛ یعنى این روزها با چنگ و دندان از زبان و گویش ملى خود مراقبت مىکنند. چون عصر امروز، عصر ارتباطات سریع فرهنگها و زبانهاى گوناگون است و چه بسا در مجموعه این ارتباطات تند و شتاب زده اولین چیزى که دستخوش حوادث ناگوار مىشود، زبان و گویش عمومى است. پس این جاى تعجب بسیار و شگفتى ندارد که کودکان یا نوجوانان ما در گویش روزمره خود بسیار اتفاق مىافتد از واژگان بیگانه و حتى مشکل استفاده مىکنند. حال با این اوصاف و در این راستا پرداختن به زبان و گویش ملى و حراست از آن از حساسیت خاصى برخوردار است.
با توجه به آنچه عنوان شد این نتیجه برایمان به دست مىآید که ما متاسفانه آن طور که باید و شاید نسبت به زبان و گویش عمومى خودمان توجه خاص و گستردهاى نداشتهایم. دربسیارى از مواقع این اشتباهات به سهو است نه به عمد.
چنانچه در این میان اگر به سراغ رسانهاى چون رادیو وتلویزیون برویم، مشاهده مىکنیم که این رسانه ملى و همگانى گاهى اوقات در اجراى رسالت خود در پاسداشت زبان آنچنان کارهاى کارشناسى شدهاى انجام نمىدهد و همین مسئله باعث مىشود که به مرور، زبان و گویش فارسى دچار تغییرات اساسى و گاه ناراحت کنندهاى شود که جبران کردن آن وقت بسیــــــارى مىطلبد. به عنوان مثال گاهى اوقات در برخى فیلمها وسریالها از گویش ها و تکیه کلامهایى استفاده مىشود که این گویش را باید جزء گویش “لمپنیسم” و یا حتى گویش خاص”زندان” به حساب آورد و جالب آنکه این تکیه کلامها دربسیارى موارد مدتى تکیه کلام کودکان ونوجوانان مىشود. البته گاهى هم سازندگان این فیلمها و سریالها و به نگارش درآورنده دیالوگ این برنامهها براى اثبات درست بودن کار خود از عناوینى چون ضرورت ایجاد حس، نیاز به فضاسازی، شخصیتپردازى و... استفاده مىکنند که الحق در بسیارى موارد حق با آنهاست.چنانچه به قول یکى از دوستان یک آدم زندانى با چند فقره قتل و سرقت هیچ وقت نمىآید به صورت کتابى و لفظ قلم صحبت کند و اگر چنین کند، کل مجموعه به صورت تصنعى و حتى ممکن است خندهدار دربیاید.
حق با آنها است؛ یعنى در میان دو متضاد قرار مىگیرند، یکى اینکه باید از زبان و گویش فارسى نگهدارى کنند و از طرفى هم باید به وسیله دیالوگ لمپنیسم وشخصیتپردازى مناسب بتوانند با مخاطب و بیننده خود ارتباط کلامى برقرار نمایند.
براى رفع این مشکل مىتوان یک راه حل کلى رابیان کرد و آن هم این است که بهتر است ادبیات و گویش معیار فارسى از دل این نوشتار به تصویر کشیده شده، به میان مردم بیاید. از آنها تاثیر بگیرد و این یک گویش جدید همراه با متدهاى ملى را در خود پرورش بدهد؛ درست همان کارى که ادبیات دوره مشروطه کرد؛ یعنى به جاى آنکه این نوع ادبیات منتظر و دست بسته بنشیند و درانتظار اثرگذارى توده مردم باشد، خودش به میان مردم آمد. از آنها تاثیرات مطلوب را گرفت و این گونه بهترین نوع ادبیات را براى همگان ارائه کرد.
به هرحال زبان وگویش فارسى جزو لاینفک هویت این ملت است و پاسداشت و نگهدارى از آن از اهم ضروریات است. پس همه ما در هر پست و هر کارى که هستیم باید دست در دست هم بدهیم و از زبان مادرىمان مراقبت نمائیم.
زیرا اگر خداى ناکرده زبان و گویش فارسى را از دست بدهیم، فرهنگمان را از دست خواهیم داد.
بی شک امروزه با توجه به پیشرفت هایی که به دست می آید در سطح جهان از عوامل و پدیده های گوناگونی که در سایه همین پیشرفت ها شناسایی شده و بالندگی یافته اند حداکثر استفاده را کرده و نتایج بهینه یی را کسب می کنند. یکی از مسائلی که هماره پیشرفت و تکنولوژی مدرن در خدمت آن بوده، مساله آموزش و یاددهی به کودکان و نوجوانان است؛ یعنی با یک حرکت ایده آل و حساب شده به سراغ آموزش و پرورش می روند و نتایج غیر قابل باوری را در بعد آموزش به ارمغان می آورند . این همان خدمت علم و تکنولوژی به آموزش هر جامعه ای است .
یکی از کارکرد هایی که تکنولوژی نوین در بعد آموزشی دارد ، آن است که به روان کودک و نوجوان توجه و اهتمام ویژه ای نشان داده می شود و این گونه عوامل مثبت و سازنده از عوامل مخرب و منفی جدا می شوند که در میان جوانب گوناگون یکی از جنبه های آن در بعد روانشناسی رنگ هاست که به شرح مختصرآن در این مقال خواهیم پرداخت.
رنگ چیست؟
شاید این که بپرسیم رنگ چیست ، یک سوال بی ارزش و پیش پا افتاده باشد. اما در پس این سادگی ظاهری دریایی از معانی نهفته است چنانچه بسیلری عقیده دارند که رنگ تنها نور انعکاس یافته از اجسام به چشم ما نیست. بلکه به معنای واقعی اش مفهوم زندگی است ؛ چرا که زندگی بدون رنگ ، در اصل یک زنده بودن واقعی نیست. بلکه نوعی مردن است . زیرا همان طور که گفتیم رنگ همان نور است و نور هم
نخستین پدیده جهان هستی است که در ابعاد گو ناگونی انعکاس یافته .رنگ ها در ملل مختلف از اهمیت خاص و ویژه یی برخوردارند و حتی در بسیاری مواقع جزو ایده های آن ملت ها محسوب می شوند و مدعای این مطلب وجود رنگ های گوناگون در پرچم کشورهاست که هر کدام ایده ، عقاید ، باورهای و تمام هستی ملی و عقیدتی خویش را از طریق زبان رنگ روی تکه پارچه یی بیان داشته اند .
بی شک نخستین عامل طبیعت که انسان آن را شناخت، رنگ ها بودند و نخستین رنگی که آدم با دیدن آن معنای زندگی واقعی را فهمید ، رنگ سفید و بعد رنگ سیاه بود؛ چنانچه به مرور زمان تمام پدیده ها را به صورت مستقیم و یا غیر مستقیم با همین رنگ ها نامگذاری کرد ؛ مثلا آدم های خوب را با رنگ سفید شناخت و آْدم های بد و زشت را نمادی از رنگ سیاه دانست و به موازات آن آدم های متوسط – هم خوب هم بد –را با رنگ خاکستری مورد کنکاش قرار داد.
جالب آنکه دنیای رنگ ، پا را از اینها هم فراتر نهاده و از دیر باز در ممالک شرق ، خصوصا چین وهند ، طبی تحت عنوان (( رنگ درمانی)) مطرح بوده و این طب به ظاهر کهن امروز با اقتدار هرچه تمامتر به طی طریق خود ادامه می دهد و جالب تر آنکه دنیای پزشکی مدرن گاهی اوقات تسلیم یافته های قدیمی و کهن این نوع طب می شود . به عنوان مثال تنها راه درمان کودک مبتلا به سرخک قرار دادن او در معرض نور قرمز است، یا نه ، از نظر طب هندی رنگ نارنجی توانایی جنسی را افزایش داده و حالت خوش بینی در شخص را ایجاد می کند و یا جالب تر آنکه طبق طب چینی ، رنگ قرمز تند، اعصاب و خون را تحریک کرده و با اثرات مضر صرع ، مبارزه می کند که تمام اینها با ادله لازم و کافی به اثبات رسیده اند.
حال با این اوصاف سئوالاتی برای همگان مطرح می شود و آن این است که آیا ما در امور مختلف بخصوص امر آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان از میان مقولات مختلف به مقوله رنگ توجه جدی و قابل تاملی نشان می دهیم؟ آیا در انتخاب رنگ لباس دانش آموزان یا رنگ آمیزی مراکز آموزشی که آینده سازان جامعه در آنجا مشغول تحصیل علم اند ، دقت علمی و ریزه کاری های روانشناسانه ای را داریم ؟ و.. درواقع اگر کمی تأمل در باب روانشناسی رنگ ها؛ خصو صاٌ بر طیف گسترده ی کودکان و نوجوانان داشته باشیم در پاره ای مواقع جواب سئوالات فوق قابل کنکاش است که در جای خود نیازمند دقت نظر و رفع نقایص از آنهاست . اما قبل از هر چیزی و پرداختن به هر نکته یی چه خوب است جمله معروف بقراط حکیم یونانی را در خاطر داشته باشیم که می گوید: ((انسان باید روح و جسم خود را موزون سازد.))
نقش رنگ ها در آموزش
هیچ کس نمی تواند منکر اثرات رنگ ها در امر آموزش باشد . زیرا همه رنگ ها در همه حالات ، بخصوص زمانی که ذهن آدمی تمرکز پیدا می کند و سلول های مغزی اش شروع به ضبط و نگهداری داده ها ی جدید می کنند، در تمام افراد بشری یکسان عمل می کنند . پس با توجه به بیان فوق باید در تمام مراحل آموزش به اهمیت رنگ ها واقف بود و با توجه به این آگاهی سعی و اهتمام داشت که هررنگ را در جای خود استفاده کرد تا اثرات مثبت آن به مرور زمان قابل رویت باشد. باید با یک سری تمهیدات مناسب کاری کرد که بین کودک و نوجوان با دنیای رنگارنگ پیرامون نوعی تعامل ایجاد شود و در سایه ی این دوستی و شیفتگی امر یادگیری به سهولت و با لذت انجام گیرد .اصلاٌ این یک امر پذیرفته شده است که والدین و اولیای مدارس وظیفه دارند که با استفاده ی درست و روانشناسی شده از رنگ های مختص گروه سنی کودک و نوجوان زمینه بسیار مناسبی فراهم سازند تا دانش آموزان با انبساط خاطر و نوعی آرامش درونی و بیرونی به مقوله ی یاد گیری بپردازند ؛ به عنوان مثال کلاسی که با رنگ گرم و شاد رنگ آمیزی شده به مراتب آموزش و یادگیری در آن به سهولت و تسریع انجام می گیرد تا کلاسی که با رنگ تیره رنگ آمیزی شده و به نوعی کسالت و در خود فرو رفتن را پدیدار می سازد .
بناباین برای نیل به هدفی خوب و سازنده و استفاده بهینه از رنگ ها در امر آموزش کودکان و نوجوانان باید از طرق مختلف و در محل های خاص کودک و نوجوان از رنگ های متناسب با روحیات آنها استفاده کرد .
مدارس و طیف رنگ ها
رنگ آمیزی آموزشگا ها و استفاده از وسایل تحریر که رنگ مناسبی دارند، امری حساس و دقیق است . قبل از هر چیزی بهتر است متولیان آموزشگاها و مدارس به جای اعمال سلایق شخصی که متناسب سن و طرز فکر خاص خود آنهاست و در بسیاری موارد گریزی از آنها نیست، با توجه به علایق و نیازهای روحی و فکری کودکان و نوجوانان در حال تحصیل اعمال نظر کنند . چرا که به عنوان مثال فردی که چهل سال سن دارد ، طرز فکر ، خواسته ها، ابعاد مختلف روحی و ..... او با دانش آموزی که سیزده ، چهارده سال سن دارد ، متفاوت است. پس کمی قابل تأمل است که این اختلافات نادیده گرفته شود و عواقب این نادیده گرفتن سهوی در ابعاد گوناگون آموزشی و پرورشی قابل رویت باشد .
حال که این مسئله روشن شد ، در ابتدا باید متذکر شویم که محیط مدرسه و آموزشگاه لازم است که از طریق رنگ های متناسب و مناسب با روحیات دانش آموزان جذابیت داشته باشند ؛ به عنوان مثال تخته ی کلاس باید سبز رنگ باشد تا از این طریق دانش آموز در خود احساس مطالعه و دقت نظر کند . با خواندن کلمات سفید روی آن به نوعی رشد و نمو عقلانی دست پیدا کند و با گذشت مدت زمانی احساس خستگی و کسالت نداشته باشد . یا نه لازم است که در انتخاب رنگ فضای کلاس به روحیات دوره کودکی و نوجوانی توجه داشت؛چنانچه به عنوان مثال در این دوره کودک و نوجوان به رنگ روشن و شاد علاقه مند است و با دیدن این قبیل رنگ ها نوعی امید به آینده در او جوششش پیدا می کند و وی با خیالی آسوده به روزگار آینده و هر آنچه اتفاق می افتد می نگرد . جالب آنکه بسیاری از روانشناسان امور کودک و نوجوان عقیده دارند که فضای کلاس نباید به صورت ((تک رنگ)) باشد . بلکه تا حد امکان باید از تنوع رنگ ها استفاده کرد تا فضای حاکم بر کلاس از حالت سکون و بی حرکتی در آید البته در اینجا ذکر نکته یی واجب است که در تنوع رنگ ها و استفاده همزمان آنها به هم باید کمی دقت نظر داشت . مثلا ترکیب دو رنگ قرمز و آبی در کنار هم از یک ناهمگونی برخوردارند و استفاده آنها با یکدیگر چندان جذاب نمی لباشد . زیرا رنگ آبی رنگ فعال به نظر می رسد و رنگ قرمز در برابر آبی رنگی بی اراده و ایستا می نمایاند و نوعی سردی و ایستایی مفرط را در خود دارد.
گفته می شود رنگ زرد ،البته در سطح وسیع وروشن آن که مایل به رنگ کرمی باشد مناسب آموزشگاهست . چون حالت گرم کنندگی دارد و به همین خاطر جزو رنگ های گرم می باشد. اصلا رنگی است که خوشحالی ، شادابی و نشاط را القا می کند و این همان چیزی است که در امر آموزش و یادگیری کودک ونوجووان بدان نیازمند است.
یکی دیگر از مسائلی که در انتخاب رنگ فضای مدارس باید مد نظر باشد،مسئله ی جنسیت دانش آموزان است . زیرا به تحقیق نشان داده شده که دانش آموزان دختر بخاطر درون گرایی و سکونی که دارند، توجه خاصی به رنگ هایی سرد؛ چون آبی روشن نشان می دهند که با مشاهده ی آن ضمن عمق یافتن از بعد شخصیتی، نوعی اطمینان و امنیت درونی را در خود احساس می کنند. از آن طرف هم دانش آموزان پسر طالب رنگ های گرم و مهیج مثل قرمز و نارنجی هستند . پس چه خوب است که در یک گوشه از فضای کلاس از این نوع رنگها هم استفاده شود تا اینگونه حس کنجکاوی بچه ها ارضا شود .
در رنگ آمیزی فضاهای آموزشی باید به محله ، محیط و وضعیت اقتصادی دانش آموزان بایدتوجه داشت .چرا که طبق نتایج و بررسی های به عمل آمده دانش آموزانی که از خانواده های کم در آمد هستند، معمولاٌ جذب رنگ های براق می شوند که تلالو آنها خیره کننده است و درنظر ایشان نوعی خوشبختی را تداعی می کند . از آنطرف هم دانش آموزانی که از خانواده های پر درآمد هستند، معمولاٌ رنگ های سبک ، ملایم و ظریف را می پسندند . جالب تر آنکه در این گیرو دار انتخاب رنگ ها باید به مساله ی شهری و روستایی بودن دانش آموزان هم نیم نگاهی داشت ، چنانچه دانش آموزان شهری رنگ های سرد مثل آبی و سبز را می پسندند و دانش آموزان روستایی از خود علاقه خاصی به رنگ های گرم چون قرمز یا رنگ های درهم و بهم ریخته نشان می دهند .
البته ذکر این نکته لازم است که مسئولان امر آموزش و نیز اولیای دانش آموزان باید به قلم و رنگی که جهت نوشتن استفاده می شود، توجه دقیق و موشکافانه کنند. بطوری که طبق آزمایش های مختلف که روی دانش آموزان انجام شده، این مطلب به اثبات رسیده است که چون رنگ های تیره بر سطح سفید بهتر جلوه گر می شوند و بخاطر سهولت در خواندن و به چشم آمدن باعث کاهش خستگی اعصاب چشم میگرند .بنابراین قلم مورد استفاده در سطوح روشن و سفید بهتر است تیره وتار باشد تا آبی قرمز و سبز که بخاطر انعکاس ضعیف نور خستگی چشم را ازدیاد می بخشد . چه خوب است دور تا دور تخته را که سبز رنگ است با رنگ دیگری چون سفید از فضای کلاس خارج ساخت تا اینگونه دانش آموز با تمرکز بیشتری به تخته ی کلاس خیره شود و از پرداختن به مسائل و اتفاقات حاشیه ای در کلاس خود داری کند.
از آنجا که کودک در ادامه حیات خود نیازمند رشد و تکامل جسمانی و عقلانی است و یکی از عواملی که در این امر دخیل است تاثیر رنگ ها بر اوست ، خوب است که در جای جای مدارس تا حد امکان از رنگ های گرم و شاداب استفاده شود . چنانچه درها و پنجره ها یی که در داخل مدرسه هستند خود می توانند بهانه ی خوبی جهت رسیدن به این مقصود باشند.
لباس دانش آموزان
قبل از آنگکه به چگونگی رنگ لباس دانش آموزان بپردازیم و آرا و عقاید موجود در این مورد را مورد بررسی و کنکاش قرار می دهیم ، بهتر است این ضرب المثل فرانسوی را بیان کنیم ؛((زندگی خیلی کوتاه تر از آن است که لباسهای غم انگیز را بپوشیم.))با توجه با این ضرب المثل لزوم آنکه انسان لباسی با رنگ شاد و سر زنده بپوشند در هر زمان و مکانی کاملا محسوس است و این امر در باب کودکان ونوجوانان مصداق بیشتری می یابد.
بسیاری عقیده دارند که لباس دانش آموز باید به رنگ تیره باشد تا او در محیط مدرسه حالت جدی به خود بگیرد و انعکاس این عمل او در یادگیری اش نمود پیدا کند . عده ای هم عقیده شان اینگونه است که باید دانش آموز را در انتخاب رنگ لباس خود آزاد نگه داشت تا او با توجه به خواسته های روحی و روانی خود در این باره تصمیم گیری کند . جالب آنکه عده ای هم در این شلوغ بازار ابراز عقاید، معتقدند که باید رنگ لباس تیره باشد. منتهی تیره ای که به چرکی بزند .زیرا به عقیده این گروه چرک بودن رنگ لباس دانش آموزان باعث می شود که آنان دیگر نگران چرکی لباس خود نباشند و در محیط مدرسه تنها به درس و تحصیل علم فکر کنند . در مقابل این عده گروهی هم عقیده دارند که رنگ لباس باید روشن وتمیز باشد تا اینگونه کودک ونوجوان علاوه بر آنکه به تمیز بودن لباس خود حساسیت نشان می دهند، نسبت به عوامل پیرامون خود و تاثیرات آنها بر البسه ی خود بی تفاوت نباشند.
اما سوای تمام این عقاید و آرا که گاه کارشناسی شده است و گاه بر خاسته از احساسات شتاب زده درونی است ، اغلب روانشناسان اعتقاد دارند که در انتخاب رنگ لباس کودک باید یکسری متدها و انتظاراتی را در نظر داشت تا اینگونه بتوان به صورت حساب شده و موثر در انتخاب رنگ لباس دانش آموزان تصمیم گیری کرد و به عنوان نخستین قدم چه خوب است به باور های اجتماعی در انتخاب رنگ ها توجه داشت و طبق این باورها که ریشه های بسیار عمیق در فرهنگ آن مردم دارند ،بهترین و مناسب ترین رنگ را انتخاب کرد؛ مثلاٌ در جامعه ی ایرانی رنگ های زننده ی تند و ناهمگون هیچ جایگاهی ندارند و از آنجایی که این قبیل رنگ های سبک و گاه بی هویت، نماد انسان های برون گراست ، بنابراین انتخاب این رنگ های مضحک برای دانش آموزان چندان جالب نیست. یا نه، در انتخاب رنگ لباس دانش آموزان واجب است که به میزان تاثیر گذاری رنگ ها توجه داشت؛ به عنوان مثال رنگ های تیره – خصوصا در پسران – اثرات خوبی ندارند و بر عکس آن رنگ های شاد و گرم چون نارنجی و زرد اثراتی خوب و پایدار دارند . حتی گفته می شود که انتخاب رنگ لباس باید بر اساس نوع فعالیتی باشدکه دانش آموزدر حال انجام آن است . مثلاٌ بهترین رنگ برای لباسی که در زنگ ورزش مورد استفاده قرار می گیرد، رنگ قرمز است. زیرا این رنگ مهیج است و حس هیجانی کودک ونوجوان را تحریک کرده و او با شور و اشتیاق وافری به امر ورزش و بازی می پردازد.جالب آنکه باید در انتخاب رنگ لباس دانش آموزان به جنس و سن آنان نیز توجه داشت؛ آنگونه که کودکان مقطع ابتدایی از رنگ های شاد و گرم و نیز تنوع رنگ هایی چون قرمز و زرد لذت می برند و برعکس آنان دانش آموزان مقطع متوسطه از ((تک رنگی)) ویا (( دورنگی)) در لباس خود راضی هستند و آن را نمادی از شخصیت والا می دانند. جالب تر آنکه والدین دانش آموزان و اولیای مدارس باید تغییر فصول سال را هم در انتخاب رنگ لباس دانش آموزان خود مد نظر داشته باشند؛ مثلاٌ رنگ هایی چون سرخ و نارنجی و زرد خاص زمستان است و رنگ های روشن تر چون سفید به خاطر انعکاس نور خورشید برای فصل تابستان و یا روزهای گرم بهاری مانند خرداد ماه است.
سخن آخر
در پایان باید برای چندمین بار متذکر شد این یک امر واجب الاجرا است که اولیای دانش آموزان و مربیان و دست اندرکاران مدارس توجه و ا هتمام است کارشناسانه ای به این مقوله داشته باشند که انتخاب رنگ یا رنگ های مناسب و متناسب با روحیات دانش آموزان ، می توانند اثرات خوب و سازنده ای در پی داشته باشند. هر چند که امر مذکور در سالیان اخیر به خاطر اشاره های کارشناسان امر تعلیم وتعلم رعایت می شوند، اما باز جای کار وجود دارد که امید است در این برنامه های مدونی شکل گرفته و به مرحله اجرا در آید .
والسلام
درست است که سیزدهم ماه رجب سالروز میلاد حضرت علی(ع) مىباشد و به همین خاطر مطبوعات و رسانههاى جمعى در باب شخصیت امام علی(ع) سخن مىگویند و زبان به وصف او مىگشایند، اما باید اذعان داشت که سرتاسر ماه رجب اختصاص به على بن ابیطالب(ع) دارد. پس واجب است که به نوعى راجع به امام و شخصیت والاى ایشان سخن گفت.
در این مقال ما قصد داریم که به سراغ کتاب نهجالبلاغه برویم و به اندازه وسع و توانایى خویش از این دریاى بىکران معرفت خوشه چینى کرده و به میزان توانایى ذهنى و فکرى خود در باب شخصیت امام علی(ع) از نظر کتاب نهجالبلاغه مطالبى چند را عرضه کنیم.
اگر ما نگاهى کلى به کتاب نهجالبلاغه بیندازیم، در میان خطبهها، نامهها و کلمات قصار امام سخنان بسیارى را مشاهده مىکنیم که حضرت علی(ع) پیرامون معرفى خود و اینکه ایشان مرکز ثقل اسلام بعد از رسول خدا(ص) است، بیان کردهاند. البته لازم به ذکر است که قصد و هدف امام از بیان این مطالب نمایاندن راه درست هدایت به روى مسلمانان مىباشد.
حال با توجه به آنچه گفته شد، شمهاى چند از خصایص امام علی(ع) را از نظر نهجالبلاغه که همان زبان نوشتارى باقى مانده از ایشان است، به شرح ذیل بیان مىکنیم؛
- توجه به مسائل پیرامون خویش:
از نکات بسیار برجسته شخصیت علی(ع) توجه ایشان به مسائل و حوادث پیرامون خویش بود. چنانچه آن حضرت در تمامى حوادث دنیاى اسلام آن روزگار نقش حساس و حیاتى داشته است؛ به عنوان مثال ایشان در جنگ جمل و بعد از بیان نیرنگ طلحه و زبیر براى دستیابى به قدرت این چنین سخن مىگویند:
“سوگند به خدا، من آن کس نیستم که صداى گریه و بر سر و سینه زدن براى مرده و نداى فرشته مرگ را بشنود وعبرت نگیرد”.(1)
و نیز در برابر پافشارى خوارج در شورشگرى امام(ع) به ایشان مىفرمایند:
“توطئه قرآن بر سر نیزه کردن ظاهرش ایمان و باطن آن دشمنى و کینهتوزى است. آغاز آن رحمت و پایان آن پشیمانى است. پس در همین حال به مبارزه ادامه دهید”.(2)
- آیندهنگرى امام(ع:)
درست است که امام علی(ع) چون رسول خدا(ص) و دیگر ائمه اطهار(ع) به علم الهى دسترسى داشت و این چنین تشنگان دانستن حقایق را سیراب مىکرد، اما خب ایشان با توجه به شرایط پیش آمده آینده را هم پیشبینى مىکرد. به عنوان مثال در باب خاندان بنى امیه و تحرکات ظالمانه آنان مىفرمایند:
“بنى امیه را مهلتى است که در آن مىتازند. پس آنگاه که میانشان اختلاف افتد، کفتارها بر آنان دهان گشایند و بر ایشان پیروز شوند”.(3)
و جالب آن که بعد از گذشت سالها این پیشبینى امام(ع) با اختلافاتى که بین بنى امیه افتاد، به حقیقت پیوست.
- دفاع از حقوق مظلومین:
به درستى باید امام علی(ع) را نماد عدالت و دفاع از حقوق بیچارگان دانست و در طول این چهارده قرن چنین بوده و بعد از این هم چنین خواهد بود. آن طور که ایشان بعد از سرباز زدن عدهاى چون سعد بن وقاص در بیعت کردن با ایشان، چنین در باب دفاع از حق مظلومان سخن مىگویند:
“به خدا سوگند که داد ستمدیده را از ظالم ستمگر بستانم و مهار ستمگر را بگیرم و به آبشخور حق وارد سازم. گرچه تمایل نداشته باشد”.(4)
- استقامت امام در برابر باطل:
اگر هر جا سخن از امام علی(ع) به میان آید، یکى از نکاتى که از ایشان به ذهن خطور مىکند، استقامت آن حضرت در برابر باطل است؛ چنانچه در طول سالیانى که امام(ع) زندگانى کردند، کسی، حتى دشمنان هم سراغ ندارند موردى که آنبزرگوار در برابر باطل تسلیم شوند. پس زمانى که ایشان در برابر جولان دادن دیگران مدارا مىکردند، در این کار حکمتى نهفته بود. به عنوان مثال در سال 37 هجرى و در آستانه جنگ صفین زمانى که عدهاى دلیل مدارا کردن ایشان را مىپرسند، چنین جواب مىدهند:
“اینکه مىگویید: خویشتندارى از ترس مرگ است، به خدا سوگند باکى از مرگ ندارم که من به سوى مرگ مىروم یا مرگ به سوى من مىآید. اگر تصور مىکنید در جنگ با شامیان تردید دارم، به خدا سوگند هر روزى که جنگ را به تاخیر مىاندازم، براى آن است که آرزو دارم عدهاى از آنها به ما ملحق شوند و هدایت گردند”.(5)
- بىاعتنایى امام به دنیا:
هرچند امام علی(ع) در باب مسائل اقتصادى مسلمانان توجه خاص و ویژهاى داشتند، اما دنیا در نظر ایشان ارزش نداشت. به طورى که ایشان در جایى ارزش واقعى دنیا را چنین ذکر مىکنند:
“به خدا سوگند... این دنیاى شما که به انواع حرام آلوده است، در دیده من از استخوان خوکى که در دست بیمارى جذامى باشد، پستتر است”.(6)
و نیز یکى از یاران امام به اسم “ضرار بن ضمره” که وقتى معاویه در شام از حالات امیرمومنان، علی(ع) از او پرسید، این چنین حالات امام را شرح داد:
“على را شب هنگام در محراب دیدم که مىگریست و مىگفت: اى دنیا... اى دنیاى حرام... از من دور شو... آیا براى من خودنمایى مىکنی؟ یا شیفته من شدهاى تا روزى در دل من جاى گیری؟ هرگز مباد...”(7)
- امام اسلام شناس واقعی:
حضرت علی(ع) از همان کودکى پرورش یافته دامان رسول خدا(ص) بودند، چنانچه ایشان پس از فرو نشاندن شورش نهروان در سال 38 به این نکته تاکید دارند که آن بزرگوار اولین کسى است که به رسول خدا(ص) ایمان آورد؛
“آیا مىپندارید من به رسول خدا(ص) دروغى روا دارم؟ به خدا سوگند، من نخستین کسى هستم که او را تصدیق کردم و هرگز اولین کسى نخواهم بود که او را تکذیب کنم”.(8)
از آن طرف هم امام و به دنبالش خاندان مطهرش درب علم خداوندى رسول خدا(ص) مىباشند. آن طور که ایشان در شهر مدینه چنین مىگویند:
“مردم! ما اهل بیت پیامبر(ص) چونان پیراهن تن او و یاران راستین او و خزانهداران علوم و معرفت وحى و درهاى ورود به آن معارف مىباشیم”.(9)
پس به همین دلیل است که امام علی(ع) بهترین و برترین اسلام شناس بوده و هست. یعنى ذره ذره دین مبین اسلام در وجود آن حضرت شکل گرفته و از ایشان انسانى فراتر از خصایص یک انسان معمولى ساخته است. آن بزرگوار بارها و بارها به این نکته تاکید مىکنند که اسلام ناب محمدى در نزد ایشان است و هر کس از راهنمایىهاى او برخوردار باشد، در راه هدایت و صراط مستقیم قرار مىگیرد؛
“اسلام را چنان مىشناسانم که پیش از من کسى آن گونه معرفى نکرده باشد. اسلام همان تسلیم در برابر خدا و تسلیم همان یقین داشتن و یقین اعتقاد راستین و باور راستین همان اقرار درست و اقرار درست انجام مسئولیتها و انجام مسئولیتها همان عمل کردن به احکام دین است”.(10)
- احساس مسئولیت کردن امام:
این خصیصه بارز امام علی(ع) فراتر از حد تصور ماست. بدون شک در طول تاریخ بشریت کمتر کسى را سراغ داریم که توانسته باشد چون علی(ع) نسبت به وظایف اجتماعى خویش این قدر احساس مسئولیت داشته باشد. چنانچه ایشان بعد از آنکه مردم براى بیعت کردن به سوىشان هجوم آوردند، احساس مسئولیت داشتن خود را چنین بیان کردند:
“آگاه باشید اگر دعوت شما را بپذیرم، براساس آنچه که مىدانم با شما رفتار مىکنم و به گفتار این و آن و سرزنش سرزنش کنندگان گوش فرا نمىدهم”.(11)
این احساس مسئولیت داشتن امام علی(ع) باعث شده که آن حضرت در همه امور، به خصوص نظارت بر کارکرد کارگزاران نظارت کامل و کافى داشته باشد. آن طور که از نامههاى آن بزرگوار چنین برمىآید که ایشان به صورت دقیق رفتارها و اعمال و برخورد کارگزاران با مردم را مورد بررسى قرار مىدادند. پس این چنین است که در نامهاى به یکى از کارگزاران در سال 40 هجرى چنین با او سخن مىگوید:
“پس از یاد خدا و درود! از تو خبرى رسیده است که اگر چنان کرده باشی، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرمانى و در امانت خود خیانت کردهای.
به من خبر رسیده است که کشت زمینها را برداشته و آنچه را که مىتوانستى گرفته و آنچه در اختیار داشتى به خیانت خوردهای.
پس هرچه زودتر حساب اموال را براى من بفرست و بدان که حسابرسى خداوند از حسابرسى مردم سخت است؛ با درود”.(12)
- امام پیشرو فضایل خوب و پسندیده
حضرت علی(ع) در جهات و ابعاد مختلف انسانى برتر از تعریف یک انسان است. او اصلا به صورت کامل به آسمانها و دنیاى بالاتر از این دنیا تعلق داشته است. چنانچه بر همین اساس است که تمام فضایل خوب و پسندیده در او یک جا جمع شده است؛
“در مقام حرف و شعار صدایم از همه آهستهتر بود اما در عمل برتر و پیشتاز بودم. زمام امور را به دست گرفتم و جلوتر از همه پرواز کردم و پاداش سبقت در فضیلتها را بردم. همانند کوهى که تندبادها آن را به حرکت در نمىآورد و طوفانها آن را از جاى بر نمىکند، کسى نمىتوانست عیبى در من بیابد و سخن چینى جاى عیبجویى در من نمىیافت”.(13)
گاهى فضایل امام(ع) در شجاعت و دلاورى ایشان پدیدار مىشود. آن طور که شجاعت بىبدیل ایشان در میدان جنگ تعجب همگان را برمىانگیزد؛
“تا بودهام مرا از جنگ نترسانده و از ضربت شمشیر نهراساندهاند. من به وعده پیروزى که پروردگارم داده است، استوارم”.(14)
و گاهى هم آن بزرگوار با مهربانى بسیار خود، حتى در برابر مخالفان باز هم تعجب همگان را بر مىانگیزد؛ چرا که ایشان هماره سعى مىکردند با مهر و محبت دیگران را به سوى کمالات جذب نمایند؛
“اى مردم! دشمنى و مخالفت با من شما را تا مرز گناه نراند و نا فرمانى از من شما را به پیروى از هواى نفس نکشاند و به هنگام شنیدن سخن من، به گوشه چشم یکدیگر را ننگیرد!”(15)
به هرحال این است چکیدهاى از فضایل و خصایص امام علی(ع) کــــــه درنهجالبلاغه به آنها اشاره شده است. در پایان باید گفت که هرکس مىخواهد نسبت به این امام عشق واقعى و راستین بورزد، باید چون او خودش را آماده مقابله با هرگونه محرومیتها و سختىها کند. چنانچه خود آن حضرت در بازگشت از جنگ صفین مىگوید:
“اگر کوهى مرا دوست بدارد، در هم فرو مىریزد”.(16)
و باز در جایى دیگر مىفرمایند:
“هرکس ما اهل بیت پیامبر(ص) را دوست بدارد، پس باید فقر و سختىها را چونان لباس رویین بپذیرد”(17)
امید است که ما بتوانیم در راه درست و هدایت واقعى که آن حضرت به رویمان گشوده، ثابت قدم بمانیم.
پىنوشتها:
1- نهجالبلاغه- خطبه 148
2- نهجالبلاغه- خطبه 122
3- نهجالبلاغه- حکمت 464
4- نهجالبلاغه- خطبه 136
5- نهجالبلاغه- خطبه 55
6- نهجالبلاغه- حکمت 236
7- نهجالبلاغه- حکمت 77
8- نهجالبلاغه- خطبه 37
9- نهجالبلاغه- خطبه 154
10- نهجالبلاغه- حکمت 125
11- نهجالبلاغه- خطبه 92
12- نهجالبلاغه- نامه 40
13- نهجالبلاغه- خطبه 37
14- نهجالبلاغه- خطبه 174
15- نهجالبلاغه- خطبه 101
16- نهجالبلاغه- حکمت 111
17- نهجالبلاغه- حکمت 112
اواخر سال 85 بود که خبر ناراحت کننده ساخت و توزیع فیلم ضد ایرانى سیصد (300) در همه جا پخش شد و نمایش قسمتهایى از این فیلم توهینآمیز از شبکههاى مختلف تلویزیونى احساسات هر ایرانى را در نقاط مختلف جهان جریحه دار کرد. گویا در این دنیاى رو به پیشرفت امروزى که در هر نقطه از جهان انواع و اقسام اتفاقات جالب توجه پیش مىآید، امر اهانت و توهین کردن به فرهنگ ملل گوناگون دیگر امرى عادى شده است و برخى اقوام تحت عنوان ساخت فیلمهاى تخیلى و هنرى به مقدسات و باورهاى دینى و ملى ملل مختلف اهانت مىکنند و جالب آن که انتظار دارند نه تنها مردم مورد اهانت شده،اعتراضى نکنند،بلکه از این آثار سراسر اهانت و توهین به عنوان کارهاى هنرى قابل ستایش استقبال کنند!
حال که اوضاع چنین است و ابزار و فناورى مدرن امروزى وسیلهاى براى اهانت و تحقیر اقوام گوناگون شده، در این آشفته بازار هنرى چه مىتوان کرد؟ آیا باید سکوت کرد و چیزى نگفت ؟ یا نه، به عنوان یک ملت فهیم و آگاه و نیز با دارا بودن فرهنگ چندین هزار ساله که با باورهاى دینى اسلام آمیخته شده و بهترین فرهنگ جهان را پدیدار کرد،اعتراض خود را بیان کنیم؟!
بىشک هر انسان عاقلى راهحل دوم را انتخاب مىکند یعنى اعتراض کردن به ساخت و توزیع چنین آثار به اصطلاح هنرى که ریشههاى یک ملت پرافتخار دنیا را نشانه رفته است. اما این اعتراض کردن هم ابعاد گوناگونى دارد که اگر با کارشناسى و نکتهسنجى همراه باشد، نتایج خوب و بهینهاى در پى خواهد داشت.
درست است که مسئولین فرهنگى کشورمان به صور گوناگون اعتراض و شکایت خود را از شرکت و عوامل سازنده فیلم سیصد (300) ابراز داشتند که ماحصل این اعتراضات آن بوده که سازندگان این فیلم موهن به کرار معذرتخواهى کرده و گفتهاند که قصدشان از ساخت این اثر، تنها ارائه تصاویر و داستانى تخیلى و میهج بوده است. اما این کافى نیست چرا که شاید به ظاهر این کمپانى معذرتخواهى کرده و چه بسا در آینده هم دست به چنین کارهایى نزند، اما شرکتها و موسسات به ظاهر هنرى دیگر چه؟ آیا مىتوان انتظار داشت که آنان هم از پشیمانى کمپانى سازنده فیلم سیصد (300) عبرت بگیرند و دیگر سراغ چنین سوژههایى موهن نروند؟
بىشک این تصور که دیگر کمپانىهاى به اصطلاح هنرى سراغ سوژههایى که هدفشان اهانت به ریشههاى اصیل و فرهنگ عمیق ایرانى است نروند، تصورى نادرست و دور از واقعیت است چرا که در این دنیاى بهم ریخته که هر روز اتفاق تازهاى رخ مىدهد، بروز هر گونه اتفاق و حادثهاى ناگوار امرى عادى شده است و در آینده نزدیک هم از این نوع اتفاقات پیش خواهد آمد.
حال که سخن به اینجا رسید باید به دنبال راه چاره بود! راه چارهاى که بتواندر زیر سایه آن سد و دژ محکمى ساخت که دیگر بیگانگان نتوانند به خود اجازه دهند تا زیر لواى آثار فرهنگى و هنرى به باورهاى فرهنگى و اقتصادى ما اهانت کنند.
بىتردید یکى از بهترین و موثرترین روشهاى مقابله با بروز چنین حوادثى ارائه دستاوردهاى فرهنگى سرزمین خودمان است. چنانچه مىتوان با اجراى کارهایى در این شلوغ بازار فرهنگى و هنرى چون نگینى بر تارک فرهنگى ملل مختلف درخشید. به عنوان مثال کافى است با استفاده از هنرى چون انیمیشن به سراغ شاهنامه فردوسى برویم، آنوقت است که بهترین و نابترین آثار هنرى و داستانى را درست مىکنیم، یا نه چه خوب است به سراغ مناطق مختلف این سرزمین کهن و پهناور برویم، آنوقت است که زیباترین و ماندگارترین آثار هنرى را خلق مىکنیم.
به هرحال سال 1386 که سال اتحاد ملى و انسجام اسلامى نامیده شده بهترین فرصت مىباشد تا با یک بسیج کلى و نیز برنامهریزىهاى کارشناسى شده و مدون به سراغ داستانها و نیز ادبیات فولکلوریــــک کشورمان، ایران برویم. بعد این آثار کهن و بومى را در قالبهاى مختلف هنرى براى همگان ارائه بدهیم، آنوقت است که ملل گوناگون جهان بیش از پیش با حیرت به فرهنگ غنى ما نگاه مىکنند و اگر آثارى چون فیلم سیصد (300) به بازارهاى هنرى جهان عرضه شد،همگان خواهند دانست که ساخت و ارائه آثارى این چنین موهن کارى جز گزافهگویى و عبثکارى نمىباشد.
یکى از هنرهاى دینى و مذهبى که ریشه در باورهاى مردم کشورمان دارد، تعزیه است؛ همان نمایش سوزناک و غمانگیزى که بیانگر مظلومیت خاندان عصمت و طهارت(ع) است. این نمایش مذهبى که نوعى مرثیه سرایى نیز هست، در دل خود حرف و حدیثهاى بسیارى دارد؛ چنانچه بسیارى عقیده دارند تعزیه همان تراژدى است؛ یعنى نمایشى غمانگیز که پس از پیچ و خمهاى بسیار در آخرش فاجعهاى رخ مىدهد. اما واقعیت غیر از این است؛ چرا که در تراژدى معمولا آدمهاى خوب و بد با دسیسه و نیرنگ همدیگر را از بین مىبرند. اما در تعزیه این آدمهاى بد هستند که با بیرحمى هرچه تمامتر، انسانهاى خوب را به شهادت مىرسانند. از طرفى در تراژدى بیشتر ظاهر کار و داستان مربوطه مهم است، در حالى که در تعزیه عمق و نفس کار مهم مىباشد. حال باتوجه به آنچه عنوان شد، به بیان تاریخچهاى کوتاه از تعزیه مىپردازیم:
به درستى معلوم نیست تعزیه از چه زمانى آغاز شده و اولین جرقههاى این مراسم و نمایش مذهبى در کجا و توسط چه کسى زده شده است.اما از برخى اسناد تاریخى این مطلب استناد مىشود که بعد از ســـــدههاى اول و دوم که براى شهادت امام حسین(ع) عزادارىها و سوگوارىهایى به صورت پراکنده برگزار مىشد، اولین قدمهاى اساسى براى راهانداختن تعزیه توسط معزالدوله احمد بن بویه در بغداد بود، همان کسى که به خاطر جو حاکم بر روزگار آن زمان دستور داد که بـــــــــــازاربسته شود و تمام در و دیوار شهر را با پارچههاى سیاه رنگ بپوشانند و مردم، دهه اول محرم را به عزاى سیدالشهدا(ع) در سوگ بنشینند که البته این نوع عزادارى بیشتر شکل و سیاق عزادارى و سوگوارى ساده داشت تا آنکه به صورت یک نمایش یا همان شبیهخوانى باشد.
گفته مىشود تعزیه در شکل نمایش یا همان شبیهخوانى به صورت پراکنده و باتوجه به فرهنگ و رسوم مختلف در بسیارى از نقاط رایج بوده است، اما طبق تحقیقات انجام شده، باید هفت قرن مىگذشت که این مراسم سوگوارى رفته رفته به مهمترین گونه نمایش مذهبى ایران؛ یعنى تعزیه مبدل شود. پس واضح است این زمان باید طى مىشد تا دستور معزالدوله پله پله مراحل تکامل خود را از سر بگذراند و طى این حرکت میراث و داشتههاى یک قوم را سینه به سینه به آیندگان بسپارد.
این نوع عزادارى در عصر صفویه به اوج خود رسید؛ یعنى حاکمان عصر باتوجه به حوادث پیش آمده و گسترش مذهب تشیع، این ضرورت را احساس کردند که بیش از پیش به امر تعزیه و شکل رسمى به آن دادن، بپردازند. ولى باتوجه به آنچه عنوان شد باید گفت در پایان دوره زندیه بود که تعزیه به شکل امروزى رواج پیدا کرد و این دوره تاریخى درست مصادف با زمان شکوفایى و اوجگیرى هنر تعزیه در نزد ایرانیان است؛ چرا که با روى کار آمدن حاکمان سلسله قاجار تعزیه به سبب علاقه وافر آنان و توجه و اهمیتى که براى آن قائل مىشدند، به شدت متحول و دگرگون شد و مقبولیت همهگیرى نزد ایرانیان پیدا کرد. آنطور که در آن زمان تعزیه هم در میدانهاى شهر و هم در نمایشخانههاى مذهبى موقت آن دوره، یعنى تکیهها در گوشه و کنار ایران به نمایش درآمد. البته رفته رفته این نمایش خانههاى مذهبى موقت که عموما چادر یا خیمه بزرگى بود که بر دیرکهاى چوبى استوار مىشد، جاى خود را به نمایشخانههاى ثابتى دادند. هرچند گاهى اوقات با اجراى تعزیه و شبیهخوانى به خاطر بازسازى حادثه عاشورا توسط افراد مختلف، مخالفتهایى مىشد، اما این مخالفتها راه به جایى نبرد و تعزیه همچنان سیر تکاملى خود را پیمود.
گفته مىشود در این دوره، براساس مدارک موجود تقریبا سیصد مجلس تعزیه و شبیهخوانى در تکیهها و حسینیههاى تهران برپا بوده که کوچکترین آنها طبق گواه شاهدان به اندازه سیصد نفر گنجایش داشته است. نمایشخانههاى مذهبى بزرگ مهمى مثل تکیه نوروزخان، اسماعیل بزاز، سپهسالار، حاجى میرزا آقاسی، ولىخان و ... حدود سه هزار نفر جا داشته است. اما با این حال و براى نظم دادن به مراسم تعزیه در سال 1248 ه.ش بود که به دستور ناصرالدین شاه قاجار و مباشرت دوستعلى خان معیرالممالک، عظیمترین تماشاخانه تاریخ ایران، یعنى تکیه دولت در کاخ گلستان و با گنجایش بیش از 20 هزار نفر ساخته شد. جالب آنکه براى ساخت این تکیه، چیزى در حدودیکصد و پنجاه هزار تومان آن زمان خرج شد و این زمان مصادف با دورانى است که تعزیه در اوج شکوه و عظمت خود قرار داشته و روزهاى طلایى عمر هفتصد ساله خود را طى مىکرده است.
بىتردید این شکوفایى تعزیه بیشتر مدیون وجود تعزیهگردانهایى بود که با ابتکار و خلاقیت خود به این مراسم مذهبى رونق و عظمت خاصى مىدادند: همانهایى که در وهله اول با عشق و اشتیاق گام در این راه مىگذاشتند و تا آخر عمر خود، در این کار پایمردى مىکردند.
اما این رونق تعزیهخوانى در برههاى از تاریخ ایران دستخوش حوادث دردناکى شد، یعنى در سالهاى بعد اتفافات بدى افتاد؛ چنانچه با افول سلطنت قاجار و روى کار آمدن رضاخان میرپنج، دوران شکوفایى تعزیه هم به سر آمد. آن گونه که به دلایل سیاسى و شاید کینهاى که نسبت به سنتهاى مذهبى ایران وجود داشت، برگزارى تعزیه و هر نوع مراسم مذهبى در ایران ممنوع شد تا این نمایش مذهبى از تکیه دولت و دیگر حسینیههاى با آن عظمت و شکوه به پهنه روستاها و شهرهاى کوچک رانده شود و رفته رفته در خاطره مردم رنگ فراموشى به خود بگیرند.
از آن طرف هم، بعد از سال 1320 نیز هرچند که تعزیه باز به میان شهرهاى بزرگ بازگشت، ولى هرگز نتوانست جایگاه از دست رفته خود را باز بیابد. تکیه دولت در پى بازىهاى سیاسى ویران شده بود و مردم گرفتار سرگرمىهاى بیهوده و پرهیاهو بودند و این چنین تعزیه کمکم از یاد رفت.
البته در ادامه این مقال باید متذکر شد که هنر تعزیه بعد از پیروزى انقلاب اسلامى رشد فزایندهاى به خود گرفت؛ چنانچه برگزارى برخى جشنوارههاى مربوط به این هنر، مبین مطلب فوق است. لکن، باید اذعان داشت از آنجا که هنر تعزیه، هنرى مردمى است و برخاسته از دل مردم مىباشد،جایگاه خود را بازیافت و به رشد رسید همان چیزى که این روزها شاهد آن هستیم.
بازدید دیروز: 0
کل بازدید :9237

مدتی است در رادیو تهران و رادیو گفتگو و روزنامه رسالت مطلب می نویسم. حالا هم این جا را محل مناسبی برای تبادل افکار و مطالب ادبی و هنری یافته ام. امید که موفق باشم. یاحق
